من...من
قسمت ما اسارت و ماندن
با نگاهی که غرق حسرت بود
چقدر داد میزدم: من! من!
اهل نماز میشوم , جمله نیاز میشوم
سوی حجاز میشوم "باز مقابلم تویی"
از همه دور میشوم ,نقطه کور میشوم
زنده به گور میشوم "باز مقابلم تویی"..
در شهر بودم
دیدم هر کس به دنبال چیزی می دود
یکی بدنبال پول
یکی بدنبال نان
یکی هم به به دنبال اتوبوسی!
اما دریغ هیچکس بدنبال خدا نبود..
- چه نسبتی باهاش داری؟
+ تو کار ساخت و سازیم با هم
- چی میسازید؟
+ خاطره
کانال ما:
..https://telegram.me/digar_nabayad_khoft دیگرنبایدخفت
هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد..
تو او را خراب کردی
خدایا
به هرکه و به هرچه دل بستم
تو دلم را شکستی
عشق هرکسی را که به دل گرفتم
تو قرارازمن گرفتی!
تو اينچنين کردی تا به غيراز تومحبوبی نگيرم!
اوضاع رو به راه نباشد چه میکنیم؟
توی بساط آه نباشد چه میکنیم؟
هرکار میکنیم گناه است! مانده ام
در زندگی گناه نباشد چه میکنیم؟
تا زمانی که کور و کر باشیم
از همه چیز بی خبر باشیم
مرگ بر زندگی شرف دارد
آن زمانی که بی ثمر باشیم
از دیاری که در قرق باشد
باید آماده ی سفر باشیم
سالها کارمان فقط این بود
جا بمانیم و پشت در باشیم
وقتی از آب و گل درآمده ایم
حیف باشد که بی اثر باشیم
شاخه ی خشک زود می شکند
خوب میشد که چوبِ تر باشیم
سنگ ، آیینه را نمی فهمد
بعد از این سعی کن سپر باشیم
شعر مفهوم بهتری دارد
اگر از درد با خبر باشیم
بی پدر ها سوار مان هستند
تا زمانی که مثل خر باشیم!
نمیدانم که قلبم از کجا تعلیم میگیرد
بدون مشورت با من، خودش تصمیم میگیرد
من از روز تولد تا کنون از بس که دلتنگم
همیشه روز میلادم، دل تقویم میگیرد
چرا حس میکنم در جای دوری که نمیدانم
یکی هر شب برایم مجلس ترحیم میگیرد
مرا اینقدر در محدودیت نگذار! می میرم
که قلب کشوری در موقع تحریم، میگیرد
نگو در یک زمان خاص باید منتظر باشم
دل ِ ساعت - اگر زنگ اش شود تنظیم- میگیرد!
همه در موقع تصمیمگیری در پی عقل اند
برای من ولی تنها دلم تصمیم میگیرد!!
یک نفر نیست به داد من تنها برسد..
آنقدر دام گنه دور و برم افتاده..!
کشور آباد من، گلخانه میخواهد چه کار؟
قصه معلوم است، پس افسانه میخواهد چه کار؟
با حقوق آنچنانی، زندگانی در رفاه،
کارمند و کارگر، یارانه میخواهد چه کار؟
در جهان، بالاترین آمار دزدی مال ماست
خرده دزدی، غیرت مردانه میخواهد چه کار؟
ما به چوب و رخت چوپانی کفایت کرده ایم،
ملت ما، جامه ی شاهانه میخواهد چه کار؟
بس که با اشک یتیمان، خون دلها خورده ایم
خون دل خوردن، لب و پیمانه میخواهد چه کار؟
ما که دل را کنده ایم از زندگانی عاقبت
اینهمه آواره ملت، خانه میخواهد چه کار؟
اختلاس و رشوه خواری، سنتی دیرینه شد
این بساط خودفروشی، چانه میخواهد چه کار؟
هر چه آمد بر سر ما، از خودی ها بوده است
کشور من، دشمن بیگانه میخواهد چه کار؟
طبع شعرم گر چه از جور زمان گل کرده است
این گل آزرده دل، پروانه میخواهد چه کار؟
https://telegram.me/digar_nabayad_khoft دیگرنبایدخفت
آدمهاٰ برای هَم مثْل یک کِتابند..
وقتی به آخرِش میرسند..
میرن سُراغ یِه کتٰابِ دیگه ؛
یاٰدمون باشه
هَمدیگه رو زود وَرق نَزنیٖم !
در خانه فریب این همه شیدایی..
در شهر ، دروغ و نفرت و رسوایی..
من بیشتر از همیشه دلتنگ توام..
ای آرزوی قدیمی ام، تنهایی..!
ما خوب یاد گرفتیم در آسمان مثل پرندگان باشیم..
و در آب مثل ماهیها،
اما هنوز یاد نگرفتیم روی زمین چگونه زندگی کنیم..
پرسیدم چرا نماز نمیخوانی؟
گفت: برایم دعای هدایت کن..
گفتم: سرِ كار نرو!
گفت: چرا؟
گفتم: برایت دعای روزی میکنم!
دل به مفهوم سیاهی کم کم عادت می کند..
چشم وقتی می شود با مبتذل ها همنشین!
ذهنم پر است چون حرمت از مثالها
از باید و نباید و از احتمالها
آقا قبول میکُندَم یا نه؟ میروم
بس که برآمدهست از آقا محالها
مانند کورها به شما تکیه کردهام
من با اشاره حرف زدم مثل لالها
وقتی خیالها همه در بَندِ مشهداند
باید نماز خواند به پشت خیالها
زائر بهشت میرود از روضهٔ رضا
حتی کسی که برده دلش را مدالها
گفتند خوبوبد همه در هم خریدنیاست
خود را فکندهام به دِلِ قیل و قالها
گفتمکه خوشبهحالِ حرم رفتهها و کاش
من هم شوم یکی ز همین خوشبحالها
خواستم كه بُغض را خجل كنم
خنده را به گريه متصل كنم
واژه را دوباره مشتعل كنم
خواستم كه با تو دَرد و دل كنم
گريه ام ولى امان نداد...
چه شود فرصت ديدار به ما هم بدهند؟
فيض هم صحبتی يار به مـا هم بدهند؟
آن قدر بر در اين خانه گـدا می مانيم
لقب نوكـــر دربـار به مـــا هم بدهند
دوش دیدم که در خیابانی..
برنوشته است پشت نیسانی:
گشت معلوم عاقبت بر من..
جور «محمود»، به ز مهر «حسن»!
منم خلیفه ی تنهای رانده از فردوس
خلیفه ای که از آغاز تخت و تاج نداشت
تفاوت من و اصحاب کهف در این بود
که سکه های من از ابتدا رواج نداشت