اگر که زنده نبودیم سال آینده
اگر که زنده نبودیم سال آینده
میان روضه گودال یادمان بکنید
نیاز نیست بخوانید فاتحه بر ما
دو قطره اشک فقط میهمانمان بکنید!
انسانها اگر قدر زمان را میدانستند..
هیچگاه
کفش بنددار نمیخریدند!
بچه که بودیم
جاده ها خراب بود ...
نیمکت مدرسه ها خراب بود ...
شیرای آبخوری خراب بود ...
زنگ در خونه ها خراب بود ...
ولی...
آدم ها سالم بودن !
وصیت حاج سلیم در عید غدیر:
چند صباحی از عمر من باقیمانده و وصیت میکنم
مرا با نوای «زینب زینب» در اردبیل تشییع و سپس برای تدفین
به جوار بارگاه نوری امام رضا (ع) در مشهد مقدس انتقال دهند..
خدا رحمتش کنه..
برای عمل کردن بدن انسان
باید او را بیهوش کرد... اما
برای عمل کردن روح انسان
باید او را بیدار کرد!!
یکی کاری شرافتمندانه است و دیگری شر و آفت مندانه
یکی پرورش حیوانه و دومی تبدیل به حیوان
فقط فرقشون اینه که اولی رو یک انسان انجام میده و دومی رو معمولا یک شیطان
شیطان دام پروره مراقب دامهای شیطان باشیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
مثل گندم باش!!!
زیر خاک می بَرندش باز می روید پُرتر،
زیر سنگ می بَرندش آرد می شود پُربهاتر'
آتش می زنندش نان می شود مطلوب تر،
"ذات" باید ارزشمند باشد...
کاش می شد اربعین حلال این مشکل شود
همسری اهل ولا در این مسیر حاصل شود
چون که زهرا باب فیض عالمی آماده کرد
خطبه خوان ارباب و شاهد هم ابوفاضل شود
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
از یاد ما رفته ست، جنگ و جبهههایش
از کربلای چند برگشتی برادر؟
این بار هم تو بردی و بازنده ماییم
هر مرتبه اینجای بازی گیر کردیم
تو در حقیقت عشق را دیدی و رفتی
ما در فضاهای مجازی گیر کردیم
دریا شدی تا تشنگی شرمنده باشد
تا اشکی از چشمان ماهیها نریزد
من مرده تو زنده، نگو که غیر از این است
تو رفتهای تا آبروی ما نریزد
میخواستی در لحظهی معراج تا عشق
خورشید بالای سرت عباس باشد
نامت اگر سرباز گردان حرم شد
میخواستی سر لشگرت عباس باشد
جز گریه کردن کاری از ما برنیامد
رفتی و ما از دور کم کم گریه کردیم
آنقدر رفتی تا به عاشورا رسیدی
در خانه ماندیم و محرم گریه کردیم
از عشق جان میدادی و جان میگرفتی
ما در پی یک لقمه نان بودیم آن روز
ما خون خود را نذر عاشورا نکردیم
ما در صف نذری پزان بودیم آن روز
عکس تو را در قاب پیش رو گرفتند
تا پشت عکست ژست خون خواهی بگیرند
این روزها از آبهای خون گل آلود
یک عده میآیند تا ماهی بگیرند
یک شب به خوابم آمدی با خنده گفتی
شاعر رفیقان عهد خود با ما شکستند
ور نه بگو با نوحه خوانان قدیمی
هرگز در باغ شهادت را نبستند!
نمیدانم اگر یک کودک آفریقایی بودم
باز هم
عاشق تو میشدم،
یا فقط به سهم غذای تو فکر میکردم...؟
زندگی یک بازی درد آوراست
زندگی یک اول بی اخر است
زنگی را باهمین غم ها خوش است
با همین بیش و همین کم ها خوش است
باختیم و هیچ شاکی نبستیم
بر زمین خوردیم وخاکی نیستیم!
گفتم عاشق پت و متم...
گفت حتمابخاطر اینکه خیلی خنده دارن؟
گفتم:نه بخاطراینکه اگه دنیارو هم خراب کنن،
"همدیگه روخراب نمیکنن"
بعضی وقتها با خودم فکر میکنم
هر آدمی درونش یک هابیل و قابیل
دارد و اگر هابیلش را رشد ندهد
اگر از او دفاع نکند و مراقبش نباشد
قابیل حتما او را خواهد کشت.
این جنگ را هیچ کس نمی بیند.
جنگ هابیل و قابیل که دارد در دل مان
اتفاق می افتد...
دارم هوایت را هوایم را نداری
چه نوکری هستی غم آقا نداری؟
بیهوده نام منتظر بر خویش مگذار
تو غصه ای جز غصه ی دنیا نداری
کافیست لفاظی! مرا هم خسته کردی
خوب ادّعا داری عمل امّا نداری
شرط زیارت کردنم ترک گناه است
من را نمی بینی اگر تقوا نداری
اصلاً شده باور کنی بی من یتیمی؟
اصلاً شده باور کنی بابا نداری؟
دیگر نگو از جایگاهت بین هیئت
وقتی میان خیمه من جا نداری
صبح و مساء گریه به جد بی کسم کن
بی گریه بر او جا به قلب ما نداری
حتی ته گودال هم یاد شما بود
ای وای اگر از ماتمش آوا نداری