برو....
هر جا هوا مطابق میلت نشد برو
فرق تو با درخت همین پای رفتن است!
باتشکراز جناب لنگرودی
با خودش از قدیم مشکل داشت........با خودش چند لحظه صحبت کرد
وسط حرفهاش باران زد................روی ایوان نشست دقت کرد
با خودم هی مرور می کردم............قبلا این صحنه را کجا دیدم؟
یادم آمد که یک نفر می گفت:.........هر کسی که مرا عبادت کرد -
- بعد به ناگه توی هیچ دمید........یک نفر غیظ کرد، سجده نکرد
یک نفر گفت: امتحان بکنیم........یک نفر سیب را دو قسمت کرد))
عده ای سخت معترض بودند.......ترس از اینکه خون به پا بشود
گفت: موضوع چیز دیگری است.......بعد این آیه را تلاوت کرد–
فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ ۖ
وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ
ۖوَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِينٍ (36)
- یادتان رفته قطره ای بودید؟.....بعد در رنج آفریده شدید
قبل رفتن به آیه ی بعدی...........کنج خلقت نشست دقت کرد
هیچکس، هیچی نمی فهمید.......و خداوند خواست تا (بشود)
مدتی بعد وضعیت را دید.......به همینی که هست عادت کرد
ماکه رندان هیچ پردازیم........عقل خود را به هیچ می بازیم
هرکه فهمید ما نظربازیم...........منطقی تر به ما خیانت کرد
بی کسی درد نیست، مرتبه است......هر دو را ناگزیر بخشیدم
پشت من دشمنی که صفحه گذاشت....دوستی که مرا ((قضاوت)) کرد
از چه بنویسم؟ از تو یا مردم؟........قصه اینجاست هردو درد من اند
جرم حلاج هم همین ها بود.....عشق را قاطی سیاست کرد
"دوست دارم به قبل برگردیم.....بدترین جای شعر، تنهایی ست..."
دوست داری که نوکرت باشیم ... مثل آبی که تشنه ماهی ست
صدر اخبار عمر ما اینست....رشد سکه، دلار یا نفت
مث هربار جمعه ها آمد....اشک مهدی چکیدو بعدش رفت
شکل تیپ و قیافه ها دینی.......عمل نسل امروز ما، بینی
نامه ی عبادات ما خالی.........مدل جنس ایمان ما چینی
لقمه ها شبهه ناک و کمی مشکوک .... کیف نامحرمان به دنیا کوک
جای احیای مجلس روضه......هیئت و منبرش میشود فیسبوک
دیش و ریشی که ماجراها شد..... دختری که اسیر فحشا شد
حاجی بازاری صف اول...... غصه اش قربت الی ا.. شد
من بمیرم چقدر غم داری.....در دلت داغ یک علم داری
ذاکرو واعظ و سخنران ..هست.......مثل زینب ولی تو کم داری!
یامهدی
لنگرودی-جلالی
بیت بیتم اهل بیتت را ستایش میکند
شعر من هیچست اما از تو خواهش میکند:
مرد معراج! این کبوتر را هوایی میکنی؟
شاعر این چند خط را کربلایی میکنی؟
امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) به اصحابش میفرمود:
جوری عمل کنید در بین مردم که هر کس شما را میبیند،
بگوید اینها یاران امام صادقند
قدرت فساد نمی آورد.....
وحشت فساد می آورد ......
شاید وحشت از دست دادن قدرت ...!
امام خمینی: {در 19 سالگی} اولین منبری که رفتم احسنتها بلند شد.
انگارخوشم آمد {جهت مخالفت با نفس} چهار سال ترک منبرکردم!
امام شدن و رهبریویژگی های خاصمی خواهد .
پرسید:
چرا زن نمی گیری؟
گفتم :
آقا! مزاحم درس و بحث آدم می شوند.
گفت:
((آدم باید خیلی ضعیف باشد که زن و بچه بتوانند مزاحمش باشند!))
میدونید این صف در کدوم کشور و برای ورود به کجاست؟؟؟
.
.
.
.
.
این صف ورود به یک کتابخانه عمومی در ژاپنه!
باور کنیم کتابخوانی رمز پیشرفته...
گاهی ازدستفروشان چیزی بخرید،
حتی اگرنیاز ندارید
اینا همان کسانی هستن که نمی توانند گدایی کنند....:"273بقره"
امّا آنهارا ازچهرههایشان میشناسی
و هرگز با اصرار چیزی ازمردم نمیخواهند
(یحسبهم الجاهل اغنیا من التعفف)
در این ماه ذخایر برکات خداوند و نورهاى زیبایى او بر زمین فرود آمده است،
زیرا میلاد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در این ماه است
و مىتوان ادعا کرد از اول آفرینش زمین رحمتى مانند آن به خود ندیده است،
ما خیلی تفریح می کردیم .
چشمهای مرا می بست و به اماکن عبادت می برد
و من از بوی محل مذهب حاکم در ان مکان را حدس می زدم .
" اینجا بوی شمع می یاد حتما کلیسای کاتولیکه "
"درست گفتی سنت آنتوانه "
" اینجا بوی کندر می یاد ، باید کلیسای ارتدکس باشه . "
"درست گفتی ، سنت سوفیاست "
" اینجا بوی پا می یاد ، حتما مسجده . عجب بوی تندی !"
آخر چگونه غربتِ تو باورم شود
شهرِ تو پایتخت تمام زمین شده
ایران به دور مرقدِ تو می کند طواف
ایران شده ست خاتم و مشهد نگین شده
نقل شده که هر وقت حضرت رسول ص از راهی رد میشد
بعد از عبور ایشون افراد از بوی خوش عطر ایشون متوجه میشدند
حضرت از اونجا عبور کرده...
روزوشب کار کنم پول پس انداز کنم..
همه را هدیه به استاد حرمساز کنم..
انسانها اگر قدر زمان را میدانستند..
هیچگاه
کفش بنددار نمیخریدند!
شاید جالب ترین ماجرای ترک سیگار، مربوط به امام خمینی (ره) باشد
که خاطره آن را فاطمه طباطبایی، عروس امام در کتاب «اقلیم خاطرات»
نقل کرده است. او می گوید: «یک شب امام گفتند: در جوانی سیگار میکشیدم.
تا این که یک شب سرد زمستان که پشت کرسی مشغول مطالعه بودم،
به مطلب مهمی رسیدم و فکرم بشدت در گیر فهم آن شد.
در همین حال برای آوردن سیگار از اتاق بیرون رفتم.
پس از بازگشت همین که نگاهم به کتاب افتاد که آن را بر زمین گذاشته
و به دنبال سیگار رفته بودم، احساس شرمندگی کردم
و باخود عهد کردم که دیگر سیگار نکشم.
آن را خاموش کردم و دیگر سیگار نکشیدم.»
وقتش شده آماده دیدار شویم
باید که برای دل تو یار شویم
اینجا همه در خواب زمستانی اند
یک قصه بخوان تا همه بیدار شویم..
بچه که بودیم
جاده ها خراب بود ...
نیمکت مدرسه ها خراب بود ...
شیرای آبخوری خراب بود ...
زنگ در خونه ها خراب بود ...
ولی...
آدم ها سالم بودن !
وصیت حاج سلیم در عید غدیر:
چند صباحی از عمر من باقیمانده و وصیت میکنم
مرا با نوای «زینب زینب» در اردبیل تشییع و سپس برای تدفین
به جوار بارگاه نوری امام رضا (ع) در مشهد مقدس انتقال دهند..
خدا رحمتش کنه..